علی رزاقی بهار/ ویدا جوان متولد ۳۱ مرداد ۱۳۶۵ در تهران، بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر و دارای مدرک تحصیلی لیسانس حسابداری، طراح و ایدهپرداز و دانشآموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزشهای استاد حمید سمندریان میباشد. وی با بازی در سریال زمانه محصول سال ۱۳۹۱ شبکه ۳ سیما در نقش نگار به کارگردانی حسن فتحی به تلویزیون معرفی شد. از دیگر سریالهای او میتوان به ماه و پلنگ، مجموعه پژمان، زمانه، شمعدونی ، آسمان من، سارق روح، روزهای آبی و مسافران شهرکه همین امسال از شبکه ۵ سیما از تلویزیون پخش شد و فیلمهای سینمایی ملبورن و آبادان یازده ۶۰ اشاره کرد.
به گزارش روا ۲۴, ویدا جوان خودش را یک انسان در جستجوی فهم زندگی و انسانیت و در عین حال علاقهمند به هنر معرفی میکند. این بازیگر سینما و تلویزیون در تعریف هنر میگوید: هنر معجزهای است که آفریده شده و در این دنیا وجود دارد تا رنجها را برای ما آسانتر کرده و درک زندگی راحتتر شود. با او درباره دنیای بازیگری، زندگی شخصی و آرزوهایش به گفتگو نشستیم.
بازیگری را از کجا شروع کردید؟
من بازیگری را از کلاسهای استاد سمندریان شروع کردم. البته قبلتر در فیلم «گزارش یک جشن» آقای حاتمیکیا بازی کردم و آنجا فکر کردم که باید حرفهایتر به این حرفه نگاه کنم و به پیشنهاد همسرم کلاسهای آقای سمندریان را برای آموزش انتخاب کردم و من از اینجا شیفته تئاتر و بازیگری شدم و اتفاقاً درک کردم که بازیگری چقدر در هنر سخت و گسترده است.
اگر بازیگر نمیشدید چه کاره میشدید؟
طبیعتاً چون از ابتدا گرایشم به سمت هنرهای تجسمی بود و در کنار نقاشی -البته آماتور و تفریحی- کار طراحی لباس حرفهای و طراحی صحنه میکردم، فکر میکنم اگر بازیگر نمیشدم در همان حیطهی طراحی لباس و یا طراحی دکوراسیون داخلی ادامه میدادم.
علاوه بر بازیگری مشغول چه کارهایی هستید؟
من به صورت حرفهای بازیگری میکنم یعنی امرار معاشم از راه بازیگری است و معتقدم کسی که به صورت حرفهای یک کاری را انجام میدهد باید تمام و کمال آن را انجام بدهد، یعنی بازیگری کاری تمام وقت است حتی اگر وقتی سر کار نیستیم، لازمهاش آماده بودن بدن بیان، تحقیق و تفحص بیشتر و مطالعه، تماشای فیلم، دیدن زندگی، دیدن مردم و خیلی خیلی گستردهتر است، واقعاً توصیف آن در یک سطر نمیگنجد. به این دلیل از زمانی که مشغول بازیگری شدم به طور حرفهای به هیچ کار دیگری نپرداختم. در کنار بازیگری، کارهای معمول زندگی را انجام میدهم، ورزش میکنم، کار هنری آماتور انجام میدهم، گاهی طراحی انجام میدهم، گاهی هم نقاشی میکنم و درس موسیقی میگیرم. این اواخر هم در تلاش هستم که در این شغل به کمال بیشتری برسم نه صرفاً به خاطر پیشرفت بلکه هدف من از ابتدا برای بازیگر شناخت بیشتر انسان و حرکت به سوی کمال بوده و هنوز هم فکر میکنم این حرفه خیلی میتواند برای من کمکی باشد برای رسیدن به این هدف.
آخرین کتابی که خواندید؟ اگر بخواهید چند کتاب به خوانندگان ما پیشنهاد بدهید چیست؟
آخرین کتابی که خواندهام «نمایشنامه هم اختران» بود که چند روز پیش تمام کردم و خیلی جالب بود. به کسانی که دوستدار نمایشنامه هستند پیشنهاد میدهم. اما اگر بخواهم چند کتاب را پیشنهاد بدهم -به غیراز ادبیات کلاسیک و ادبیات کشور خودمان که مطالعه آنرا به همه پیشنهاد میکنم- کتاب «چهار میثاق» را معرفی میکنم که کتاب جالب و تأثیرگذاری است و چون کتاب کم حجم و راحتی است همگان میتوانند با ادبیات آن ارتباط برقرار کنند و درک آن خیلی راحت است.
این را هم بگویم که چون من به شعر خیلی علاقه دارم یک دورهای من به جای هر کتابی شعر میخواندم یعنی تفریحم خواندن شعر بود و شعر نو را خیلی دوست داشتم. شعرهای کلاسیک ایرانی خیلی حرفها برای گفتن دارند به ویژه اشعار سعدی و مولانا و خواندن اینها را هم حتماً به همه پیشنهاد میدهم حتی به کسانی که علاقهمند به شعر نیستند پیشنهاد میکنم معنی و یا تفسیر این اشعار را بخوانند.
درباره سریال روزهای آبی بگویید؟
سریال روزهای آبی سال گذشته یعنی مرداد ماه سال ۱۴۰۰ از شبکه ۵ پخش شد و من برای این سریال ۶ ماه در استان گیلان زندگی میکردم، دور از خانه و خانواده و با تمام انرژی آن نقش را بازی کردم. برای من خیلی جالب بود که من و نقش با ورودم به گیلان یکی شده بودیم و من تمام حال و هوای نقش را درک میکردم. اگر روزهای آبی پر از خاطرات تلخ نبود برای این سریال، اتفاقات بهتری میافتاد و حتی خوش ساختتر میشد و یکسری خاطرات تلخ هم مانده مثل همکاری با علی سلیمانی عزیز که بعد از برگشت از شمال متأسفانه ایشان را بر اثر کرونا از دست دادیم. هنوز هیچ یک از گروهمان باور نکردیم که علی رفت و البته دو نفر دیگر هم بودند که از دست دادیم، یکی از نویسندگان و یکی از رانندهها در گروه تدارک، چون ما شش نفر در گیلان در یک خانه زندگی میکردیم و خیلی با هم دوست و صمیمی بودیم و از دست دادن و فقدان این سه نفر واقعاً تلخ بود. روحشان شاد.
بین تئاتر، سینما و تلویزیون کدام مدیوم را ترجیح میدهید؟
بین تئاتر و تلویزیون من قطعاً تئاتر را ترجیح میدهم. تئاتر مادر هنرهای دراماتیک است. قدمت تئاتر به قدمت انسان است و هنر عظیمی است. گذشته از این من آنقدر روی صحنه تئاتر حالم خوب است و احساس میکنم که یک کار هنری دارم انجام میدهم که در جاهای دیگر این حس را ندارم و بعد از تئاتر قطعاً سینما را انتخاب میکنم به دلیل باز فضای آرتیستی که در سینما حکمفرماست. اما نسبت به تلویزیون، متأسفانه به دلیل نبودن مدیران دلسوز و با تجربه، تعویضهای دائمی مدیریت در تلویزیون و نبودن آدمهایی که دغدغه هنری و فرهنگی داشته باشند ما میبینیم کیفیت لازم در کارهای تلویزیونی پایین است. حالا آن آدمهایی که شخصاً دارای کیفیت هستند، باسواد هستند، هنرمند هستند، دانش هنری و فرهنگی دارند جدا ولی به دلیل نبودن بودجه و مدیریت درست کیفیت کارها بسیار پایین است.
تا حالا سوار مترو تهران شدید؟
بله من سوار مترو شدم و دلیل این که مدتی سوار مترو نمی شوم به دلیل این است که ما مدتی دچار کرونا هستیم و به خاطر سلامتی سوار مترو نشدهام.
اگر امکان داره خاطرهای از مترو که برای خودتان یا اطرافیان اتفاق افتاده بگویید؟
یکبار من منتظر مترو بودم و صبح زود بود و خیلی شلوغ و من بایستی به یک کاری میرسیدم و فقط با مترو میتوانستم به آن مسیر بروم، به قدری شلوغ بود که وقتی قطار آمد من بدون اینکه تلاش بکنم بین ازدحام جمعیت تا نزدیک در مترو کشیده شدم و توی سالن مترو هم رفتم و با همان ازدحام جمعیت بیرون انداخته شدم و در مترو بسته شد نهایتاً هم نتوانستم سوار بشوم و آمدم بیرون و با یک لنگه کفش مواجهه شدم که روی زمین افتاده بود، یعنی لنگه کفش یک نفر آنجا جا مانده بود و این هم خندهدار بود و هم ناراحت کننده. چرا ما هر چه که داریم باید ناقص باشد؟ چرا تعداد متروها بیشتر نیست که مردم بتوانند در آسایش و آرامش به مسیر خودشان برسند؟ اگر قرار باشد آدم اول صبح و انقدر اعصابش خرد بشود و یا هزارتا بیماری از آنجا بگیرد دیگر چه انرژی میماند برای ادامه روز و برای رسیدن به کارهای دیگر؟
البته شلوغی مترو در تمام دنیا امری معمول است در ژاپن اصلاً شغلی داریم به عنوان هل دادن که آدمها را برای سوار شدن در مترو هل میدهند. یا مثلاً در هند شرایط به مراتب بدتر است.
بازیگر مورد علاقه شما در ایران و جهان کیست؟
ما در ایران و جهان بازیگرهای سرآمد و ویژهای داریم حالا چه بازیگرهای کلاسیک و چه بازیگرهای معاصر و واقعاً نمیشود انتخاب کرد و نمیتوانم بگویم من به یک نفر خاص علاقه دارم اما میتوانم از سینمای جهان آقای جکی کیکسون را نام ببرم که برای من همیشه بازیگر ویژهای بوده. کار ایشان را دوست دارم و البته از بین بازیگرهای شناخت شده جهان وگرنه بازیگرهای ناشناخته فوقالعادهتری در جهان داریم و همچنین آقای دانیل دی لوییس، خانم چارلیسترو را به خاطر توانایی بازیگری و شخصیت و کارکترش و همچنین توانایی بازیگریش. در ایران هم آقای فنیزاده جزء بازیگرهای مورد علاقه من بودند. آقای بهروز وثوق را خیلی دوست داشتم و همچنین آقای علی نصیریان و آقای پرویز پورسمعیی را و در این نسل بازیگرهای خوب بسیارند و در ذهن من مانند عنایت بخشی، داود رشیدی، خانم جمیله شیخی و بسیاری از بازیگران دیگر که الان در ذهنم ندارم.
چهقدر به انجام کارهای خانه علاقهمند هستید؟
واقعیتش من کار خانه را خیلی دوست ندارم حتی از اول آشنایی با همسر هم اولین چیزی که به ایشان گفتم این بود که من به انجام کارهای خانه علاقه ندارم، شاید من را از کودکی عهدهدار کارهای خانه نکرده بودند و من بیشتر به کارهای شخصی و کارهای هنری و مطالعه و … میپرداختم اما معتقدم کارهای خانه مانند مدیتیشن است، یعنی در این چند سال اخیر خیلی تغییر کردم ولی باز هم تنبلی میکنم. خیلی وقتها، همسرم کمک بزرگی در انجام کارها میکند،آدم زبر و زرنگی است و من تا به خودم بجنبم او هم کارها را انجام داده، اما با انجام کار خانه حال روحیام خوب میشود چون وقتی خانه آدم تمیز و مرتب باشد و به آن عشق بدهد همان حال خوب به من برمیگردد و برایم دلنشین میشود.
اگر به عقب برگردید دوباره همین مسیر را طی میکنید؟
معتقدم زندگی مانند یک اقیانوس است که امواجش غیرقابل پیشبینی هستند یعنی ما هر قدر هم برنامهریزی بکنیم ممکن است زندگی چیز دیگری برایمان رقم بزند و ناگهان اتفاقی بیفتد که برنامههای ما کاملاً به هم بریزد بنابراین نمیتوانم بهطور یقین بگویم که اگربه عقب برمیگشتم دیگری میکردم چون فکر میکنم که حتی برخی از این کارهایی هم که کردهام چیزهایی نبوده که من در برنامهریزی زندگیم داشتم و هدف زندگی ما آن چیزی نبود که الان آنجا هستم، بنابراین فکر میکنم اگر به عقب برمیگشتم باز هم امواج زندگی من را به آن گوشهای که میخواست هدایت میکرد.
توصیه شما به علاقهمندان بازیگری چیست؟
ابتدا از خودتان بپرسید دلیل اینکه میخواهید بازیگر شوید چیست. آیا شهرت است یا رسیدن به پولِ؟ دوست دارید در قاب تلویزیون یا روی صحنه دیده شوید؟ مثلاً فکر میکنید قرار است بشوید یکی از سوپراستارها یا یکی از بازیگران معروف جهان و یا ایران؟ به همه اینها فکر کنید و ببینید هدفتان از این حرفه چه هست. اگر هدفتان خالصانه بود و عشق به بازیگری، با تحقیق درست و با تفکر و با بررسی وارد این مسیر بشوید و شروع به آموختن بکنید. در ابتدا اصلاً شروع به کار نکنید و کاملاً در تئاتر آموزش ببینید و تمرین داشته باشید و بعد وارد فضای حرفهای بشوید و اگر هدفتان متعالی نیست و فقط به خاطر دیده شدن، شهرت، رسیدن به پولِ و … قطعاً صدمات در این مسیر بیشتر از محاسن آن است و این را بدانید که در هر دهه تعداد خیلی محدودی ممکن است بشوند آن کسانی که شما فکر میکنید و آن هم هر کسی مسیر سخت و یا مسیر عجیب خودش را پیموده تا به آن راه رسیده و البته سرنوشت هم باید بخواهد آن آدم به یک جایی برسد.
یک پیشنهاد جذاب به خوانندگان ما که همگی کارمندان شرکت مترو تهران هستند بدید.
نمیدانم پیشنهاد جذاب، ولی یک پیشنهاد خوب دارم که بهرای همه مفید است از جمله خودم و همچنین برای کارمندان مترو که سه مورد را در روز حتماً داشته باشیم. اول اینکه حتماً بتوانید۲۰ دقیقه یا پیادهروی خیلی تند بکنید یا بدوید زیرا تمام تنشهای روزانه را برطرف میکند و شما انرژی میدهد و بدنتان را سالم نگه میدارد و میتوانید با قدرت بیشتر و انرژی بیشتری به کار بپردازید. دوم اینکه حتماً روزی نیم ساعت مطالعه داشته باشید، هر چقدر مطالعه داشته باشید و سوادتان بالاتر برود انسانهای مطلعتری هستید و به راحتی فریب نخواهید خورد و بعد از یک مدت کوتاهی میبینید که چقدر مطالعه کردهاید و چقدر از آن آدمی که قبلاً بودید بالاتر آمدهاید و سوم اینکه روزی یک ربع چشمهایتان را ببندید و فقط به خودتان و به تنفستان و بدنتان فکر کنید، یعنی مدیتیشن کنید، فقط یک ربع مدیتیشن انسان را از هر چه افکار بد دور میکند و به جای آن افکار خوب میآورد و تعادل را در زندگی جاری میکند. این سه پیشنهادی است که من برای همه دارم.
خیلی ممنون از وقتی که به ما دادید.